نگاهي به «كيفر» ساخته «حسن فتحي»

سراسر حادثه

حميد رضا اميدي سرور:

بالاخره سينماي ايران هم صاحب يك فيلم نوآر به معني واقعي كلمه شد!

 

اين واقعا جاي تبريك دارد چراكه در اين فضاي ملال‌انگيز و درميان ژانرهاي تكراري،  پيدا شدن سروكله فيلم‌هايي كه به ژانرهايي فراموش شده در سينماي ما تعلق دارند يك اتفاق مهم محسوب مي‌شود؛ مخصوصا اينكه «كيفر» فيلمي ا‎ست داراي تشخص و  نشان دهنده اينكه كارگردان و ديگر عوامل سازنده فيلم كار خود را جدي گرفته‌اند و اگر كيفر حسابي تماشاگر را كيفور مي‌كند، به‌خاطر همين است. اين اتفاق هم مديون فيلمسازي ا‎ست كه اغلب با آثارش ما را متعجب مي كند؛  چه آن هنگام كه با يك پيشينه موجه سريال‌سازي در تلويزيون به سينما رفت و فيلم بي‎اهميتي مثل «ازدواج به سبك ايراني» را عرضه كرد و چه آن زماني كه با ادامه توفيق خود در تلويزيون دوباره به سينما آمد و فيلم قابل قبول «پستچي هميشه سه بار در نمي‌زند» را ارائه كرد و البته چه حالا كه با فيلم خوب و در خور اعتنايي مثل كيفر دوباره ما را متعجب كرده.

ادامه نوشته

«ژوزه ساراماگو » در گذشت

به ياد ساراماگو: نويسنده اي كه كارهايش مرا نگرفت!

اول بار او را با «كوري» شناختيم، وقتي جايزه نوبل را برده بود و مثل همه نويسندگان نوبليست  يكباره در معرض توجه قرار گرفت. ظاهرا تا اين جاي كار بايد پذيرفت كه او از جمله نويسندگاني نبود كه پيش از گرفتن نوبل در گوشه و كنار دنيا خيلي مورد توجه باشد. در پيري به شهرت رسيد و زماني هم نوشتن را به طور جدي پي گرفت كه سن و سالي از او گذشته بود. ظاهرا در جواني هم كاري منتشر كرده بود (كشور گناه)كه مورد توجه قرار نگرفته بود تا اينكه سي سال بعد «بالتازار و بليموندا» را منتشر كرد كه شهرتي برايش به همراه آورد و مدتي بعد هم با كوري نويسنده اي معروف در سطح جهان شد.

اما غرض از اشاره بالا اين كه همان زماني كه كوري در ايران براي نخستين بار چاپ شد و نام ساراماگو سر زبانها بود اين كتاب را براي خواندن به دست گرفتم، بايد اعتراف كنم كه نه اين كتاب و نه كتاب هاي ديگري از او كه خواندم مرا نگرفت. زمان خواندن كوري به نظرم تقليدي از «طاعون» آلبر كامو آمد و فكر كردم وقتي اثري در اندازه هاي طاعون هست چرا بايد يك نويسنده به خودش زحمت بدهد و نسخه ضعيف تري از آن را بنويسد!

اما به هرحال او براي همين نسخه ي ضعيف تر طاعون (به زعم من) توانست نوبل را دريافت كند.

با شنيدن خبر مرگ ساراماگو وسوسه مي شوم دوباره بروم سراغ كتاب هايش، شايد اين بار به نظرم نويسنده بزرگي آمد!

به گزيني از شعر معاصر (2): وقتي كه من بچه بودم (اسماعيل خويي)

*يكي از آن شعرها كه با آن زندگي كرده ام و «فرهاد» به زيبايي آن را در آلبوم برف اجرا كرده كه سرشار از حسي نوستالژيك به روزگاريكه سپري شده و تكرار نشدني ست.

وقتي كه من بچه بودم

اسماعيل خويي

 وقتي كه من بچه بودم

پرواز يك بادبادك
مي بردت از بام هاي سحر خيزي ي پلك
تا
نارنجزاران خورشيد

ادامه نوشته

به گزيني از شعر معاصر(1): شبانه (احمد شاملو)

قله هاي شهر معاصر فارسي

به عبارت ديگر به گزيني از شعر معاصر به انتخاب من!

اشعاري كه زمزمه ي آنها درماني ست براي دلتنگي هايمان.

شبانه

مرا

      تو

بی سببی

          نیستی .

به راستی
صلت کدام قصیده ای

                                  ای غزل ؟
ادامه نوشته