به گزيني از شعر معاصر(1): شبانه (احمد شاملو)
قله هاي شهر معاصر فارسي
به گزيني از شعر معاصر به انتخاب من! اشعاري كه زمزمه ي آنها درماني ست براي دلتنگي هايمان.

شبانه
مرا
تو
بی سببی
نیستی .
به راستی
صلت
کدام قصیده ای
ای غزل ؟
ستاره
باران جواب کدام سلامی
به آفتاب
از دریچه ی تاریک ؟
کلام از نگاه تو شکل می بندد
خوشا
نظربازیا که تو آغاز می کنی !
پس پشت مردمکانت
فریاد کدام
زندانی ست
که آزادی
را
بر لبان برآماسیده
ور نه
این
ستاره بازی
حاشا
چیزی بدهکار آفتاب نیست
نگاه از صدای تو ایمن
می شود
چه مومنانه نام مرا آواز می کنی!
و دلت
کبوتر آشتی
ست
در خون تپیده
به بام تلخ .
با این همه
چه بالا
چه
بلند
پرواز می کنی!
از كتاب«ابراهيم در آتش»
نوشتن يعني نوميدي مطلق... ويرجينا وولف