سراسر حادثه

حميد رضا اميدي سرور:

بالاخره سينماي ايران هم صاحب يك فيلم نوآر به معني واقعي كلمه شد!

 

اين واقعا جاي تبريك دارد چراكه در اين فضاي ملال‌انگيز و درميان ژانرهاي تكراري،  پيدا شدن سروكله فيلم‌هايي كه به ژانرهايي فراموش شده در سينماي ما تعلق دارند يك اتفاق مهم محسوب مي‌شود؛ مخصوصا اينكه «كيفر» فيلمي ا‎ست داراي تشخص و  نشان دهنده اينكه كارگردان و ديگر عوامل سازنده فيلم كار خود را جدي گرفته‌اند و اگر كيفر حسابي تماشاگر را كيفور مي‌كند، به‌خاطر همين است. اين اتفاق هم مديون فيلمسازي ا‎ست كه اغلب با آثارش ما را متعجب مي كند؛  چه آن هنگام كه با يك پيشينه موجه سريال‌سازي در تلويزيون به سينما رفت و فيلم بي‎اهميتي مثل «ازدواج به سبك ايراني» را عرضه كرد و چه آن زماني كه با ادامه توفيق خود در تلويزيون دوباره به سينما آمد و فيلم قابل قبول «پستچي هميشه سه بار در نمي‌زند» را ارائه كرد و البته چه حالا كه با فيلم خوب و در خور اعتنايي مثل كيفر دوباره ما را متعجب كرده.

از نمايش عروسي و صحنه آواز و مجالس مشابه در فيلم‎هاي سينماي ايران خاطره خوبي نداريم. هنوز هم بسياري از فيلم‌هاي به اصطلاح بدنه‎اي ايراني براي اينكه جنس‎شان براي جذب مخاطب جور باشد،  بي‎ربط و باربط يك مجلس عروسي،  براي فيلم‎شان تدارك مي‎بينند با كمي آواز و البته رقص مردانه؛ براي اينكه در روحيه مخاطب تأثير مثبت بگذارد! اما در كيفر اگر بناست فيلم با يك مجلس عروسي شروع شود همه چيز حكايت ديگري دارد؛ تصوير آن كودك غرق در خواب را به ياد بياوريد كه به زور بلندش مي‎كنند كه با هنر خود مجلس را گرم كند؛  كودكي كه حين رقص مي‎گريد و اشك‎هايش جاري ا‎ست! همين صحنه كافي‎ است كه بدانيم با فيلمي ديگرگونه روبه‌رو هستيم و هيچ بعيد نيست شادي اوليه آن با تلخي و سياهي بسيار ادامه پيدا كند،  چنان كه همين گونه نيز مي‎شود. فيلمساز در همين مجلس عروسي سكانس افتتاحيه‎اي مي‎سازد كه نه تنها قصه فيلم كه پرداختن به شخصيت‎ها و روابط ميان آنها كليد مي‎خورد و تا انتهاي فيلم هم ادامه پيدا مي‎كند و لحظه‎اي هم يقه تماشاگر را رها نمي‎كند.

كيفر از نوع آثاري نيست كه بتوان با بغل‌دستي گپ زد، يا اگر چشم‌ها گرم شد يك چرت كوتاه خوابيد يا حين تماشاي فيلم عنان ذهن را آزاد كرد تا به هرسو كه مي‌خواهد بتازد و سرانجام هم چيزي را از دست نداد.

كيفر از همان آغاز نشان مي‎دهد كه تماشاگري شش‌دانگ مي‎خواهد كه لااقل براي يك ساعت و نيم فكر و ذكر ديگري نداشته باشد، جز تماشاي اين فيلم كه اگر براي يك لحظه كوتاه هم ارتباطش با فيلم قطع شود،  بي‎شك چيزهايي را از دست خواهد داد؛ چرا كه فيلمنامه كيفر،  فيلمنامه‌اي است محكم و با‌خط و ربط درست كه ذره ذره و تدريجي به مخاطب اطلاعات مي‌دهد؛  اطلاعاتي كه در كل فيلم پراكنده شده‎اند، در سراسر حوادث و ماجراي فيلم و به اشكال مختلف خود را نشان داده و به تماشاگر منتقل مي‌شوند؛ گاه به صورت ديالوگ،  گاه به صورت يك اتفاق،  يا حتي كنشي كوچك  يا در نهايت با جلوه‌هاي بصري و در قالب يك نماي كوتاه و با اشاره‌اي گذرا پيش‌روي مخاطب قرار مي‌گيرند و همه و همه نيز در جاي خود اهميت دارند چرا كه مجموعه اين داده‎ها كه براي درك زير و بم فيلم به تماشاگر داده مي‎شوند به دقت و ظرافت در يكديگر تنيده شده‌اند و هر يك در جايي قرار گرفته‌اند كه بايد.

همين ساختار حساب شده روايي و مضموني كه پازل‌وار در كنار هم قرار گرفته شرايطي را به وجود آورده‎اند كه نمي‎توان دست به تكه‌اي از تركيب آنها زد و آن را جابه‌جا كرد در غير اين صورت ساختار به هم مي‎ريزد.

كيفر از آن فيلم‌هايي‎ است كه اگرچه به لحاظ فيلمنامه محكم و ساختار به هم تنيده و حساب‌شده‎اش نمونه‎هايي در سينماي ايران دارد اما آنچه باعث مي‎شود تا اين اندازه تماشاگر را ذوق‎زده كند بدان دليل است كه از اين نمونه‎ها لااقل در سينماي بدنه‎اي و مخاطب‌محور نداشته‎ايم؛ فيلمي كه براي مخاطب قصه مي‎گويد،  قصه‎ خوبي را به خوب تعريف مي‎كند و تنها چيزي كه مي‌خواهد از مخاطب توجه و دقت  است و جالب اينكه نويسنده فيلمنامه و فيلمساز آن‌قدر هنر دارند كه اغلب تماشاگران را در شرايطي قرار دهند كه مجبور به دقت كردن باشند.

كيفر،  فيلمي خوش‌ساخت است البته اين نكته‌اي نيست كه در آثارحسن فتحي،  اعم از سريال‎هاي تلويزيوني و آثار سينمايي او تازگي داشته باشد،  او حتي در فيلمي مثل ازدواج به سبك ايراني بارقه‎هايي از خود به نمايش مي‎گذارد كه نشان دهنده فيلمسازي مسلط و تواناست كه از قضا فيلمنامه‌اي كم‌مايه را براي ساخت در دست گرفته اما در كيفر با توجه به كيفيت فيلمنامه‌اي كه دارد بستري فراهم آمده تا او هنرش را آنگونه كه شايسته است به نمايش بگذارد.كيفر تا اندازه زيادي وامدار و مديون فيلمنامه خود است اما اين همه ماجرا نيست  تا آن را صرفا فيلم فيلمنامه بناميم. فتحي در كسوت فيلمساز هم حرف‌هاي زيادي براي گفتن دارد مخصوصا كه در جاي جاي فيلم به ميزانسن‎هايي بر مي‎خوريم كه تأثير صحنه‎هايي را كه به روي كاغذ آمده چند برابر مي‎كند.

به يقين فتحي در حد بضاعت خود از كنار چيزي ساده نگذشته است.  فيلمي در اين سطح كه قرار است يك الگو و نمونه براي همتايان خود محسوب ‎شود بايد همه چيزش خوب باشد،  از فيلمبرداري گرفته تا تدوين،  موسيقي و البته بازي‌ها. همه اينها نيز در كيفر در سطحي بالاتر از استاندارد سينماي حرفه‎اي ايران قرار مي‌گيرند.

 فيلم يك جمشيد هاشم پور فوق‌العاده دارد كه نقش يك بزن بهادر پابه سن گذاشته و ترك‌خورده را عالي ايفا مي‎كند و البته يك مصطفي زماني كه باوجود پيشينه نااميد كننده‎اي چون يوسف پيامبر،  نشان مي‎دهد اگر فيلم خوب باشد او هم توانايي و استعداد همراهي با آن را دارد.

كيفر،  شخصيت‎هاي متعدد دارد كه اغلب نيز از حضوري مؤثر در روند فيلم برخوردارند؛  آدم‌هايي كه در طول فيلم و به شكلي تدريجي در موقعيت‌هاي مختلف پرورش يافته و به تماشاگر شناسانده مي‌شوند؛  شخصيت‌هايي خاكستري كه به مدد بازي‌هاي خوب هنرپيشگانش به‌درستي از كار درآمده‌اند و حضوري به قاعده دارند؛ همان‌قدر كه بايد باشند و ديالوگ‎هايي كه از زبان آنها مي‎شنويم متناسب با چند و چون آنهاست.

ديالوگ‌هاي فيلم همانند اغلب كارهاي فتحي بسيار خوب نوشته شده‌اند كه
هم تركيب واژگاني جذابي دارند و هم متناسب با چند و چون شخصيت‌ها و موقعيت‌هاي روايي فيلم هستند بنابراين درست در جاي خود مي‌نشينند و گاه كيفيتي دو پهلو پيدا مي‌كنند و به نكته‌اي ارجاع مي‌دهند كه دلالت بر منطق دروني و اجزاي مختلف روايي فيلم دارد و حتي زماني چنان طلايي جلوه مي‌كنند كه مي‎توان آنها را در زمره ديالوگ‌هاي ماندگار به ذهن سپرد.

كيفر يكي از آن درام‌هاي نوآر معمايي‎ است كه در سينماي ايران هميشه جاي خالي آنها احساس شده؛  فيلمي كه در هواي آثار نوآر سينما و ادبيات تنفس مي‎كند و نشان مي‎دهد اگر قريحه و ذوق باشد مي‎توان نامتناسب‎ترين ژانرها با فضاي فرهنگي و اجتماعي ايران را نيز براي ساخت فيلمي ايراني و در فضايي ايراني به‌كار گرفت. هرچند كه در كيفر نيز لغزش‎هايي در اين زمينه ديده مي‎شود اما حاصل كار آن‌قدر ديدني هست كه بتوان از اين اندك ناهمخواني صرف نظر كرد.  نمونه‎اش برقراري مسابقات بكس چيني در مكاني متروكه است كه براي فيلمي در جغرافياي ايران غريب مي‎نمايد و ظاهرا ميل به داشتن قهرماني كتك‌خورده باعث شده چنين صحنه‎اي در فيلم تدارك ديده شود اما با اين حال اجرا  آن‌قدر خوب از كار در آمده كه زياد توي ذوق نزند.

به هرحال به سنت بسياري ازآثار نوآر،  قهرمان فيلم بر اثر يك اتفاق راه مي‌افتد تا حقيقت را دريابد و بعد وقتي قصه پيش مي‎رود و نقاب از چهره آدم‌هايي كه دوره‎اش كرده‌اند،  كنار رفته و صورت واقعي آنها آشكار مي‎شود،  تازه درمي‌يابد كه چقدر تنهاست. فيلمنامه كيفر از الگوي سفر در داستانگويي بهره مي‎برد؛ سفر قهرمان فيلم به دل حادثه و عطش او براي كشف واقعيتي كه لحظه لحظه پيچيده‌تر شده و در عين حال سياه‌تر نيز جلوه مي‎كند.
بازي‌اي در پيرامون اين شخصيت در جريان است كه همه شخصيت‌ها در آن شركت دارند و سهمي را بر عهده گرفته‎اند. در طول مسيري كه به رمز‌گشايي از آن مي‎انجامد،  مخاطب پا به پاي قهرمان فيلم به حدس و گمانه‌زني مي‎پردازد با او فريب مي‎خورد،  با او پي به واقعيت مي‎برد و از اين همراهي نيز لذت مي‎برد.

شخصيت اصلي در پايان فيلم در نقطه‌اي قرار مي‌گيرد كه واقعا از جنبه‌هاي گوناگون با نقطه آغازين فيلم متفاوت است؛ نه‌تنها به‌دليل دريافت تازه كه از آدم‌هاي پيرامون خود دارد،  بلكه به لحاظ بار رواني‌اي كه بر ذهن او سنگيني مي‌كرده و در اين رهگذر، فوران كرده و او را به آرامش مي‎رساند؛ نگاه او به دختري كه هانيه توسلي نقش‌اش را بازي مي‎كند، در سكانس پاياني فيلم به ياد بياوريد.

در سينمايي كه بر مدار كليشه‌هاي مستعمل و فرسوده مي‌گردد و جريان مسلطش بر توليد انبوه كمدي‌هاي نازل و سخيف بنا شده است، ساخته شدن فيلمي چون كيفر را بايد غنيمت دانست. كيفر به مخاطب و شعور او احترام مي‎گذارد و از اين رو تماشاگر جدي را نيز وادار به احترام مي‎كند و اين  نمونه خوبي در سينماي ايران براي اين ايده است كه اگر مي‌خواهي تماشاگر تو را دست‌كم نگيرد،  تو هم او را دست‌كم نگير!

*اين نوشته در روزنامه همشهري 29 خرداد منتشر شده است.