به ياد «نعمت حقيقي» خالق رنگي ترين سياه و سفيدها!
![]() |
هنوز فيلمبرداري درخشان نعمت حقيقي را در شوكران، ساخته بهروز افخمي به ياد داريم؛ درامي شهري در كادر اسكوپ كه فيلمبرداري استادانه او نقشي درخور در شكلگيري فضاي آرام اما شكننده و آبستن فاجعه داشت.
اين آخرين حضور حقيقي در پشت دوربين بود و پس از آن اغلب با بيماري دست و پنجه نرم ميكرد. مسعود كيميايي كه در طلاييترين دوران فيلمسازياش تجربههايي فراموش نشدني در همكاري با حقيقي داشت، در سالهاي اخير بسيار كوشيد تا كار ديگري را با هم شروع كنند. جمع شدن ياران قديمي در سينمايي كه بسيار بر شوروحال استوار است خبري خوشحالكننده براي علاقهمندان سينماي ايران و بهويژه دوستداران سينماي كيميايي بود اما اين خبر هيچگاه در عمل ميسر نشد و بيماري امكان كار به حقيقي نداد تا اين فيلمبردار بزرگ 10سال آخر عمر را در اوج پختگي بيرون از گود بايستد.
بعد از آغاز دومين دوره فيلمسازي در ايران(1329) تا قريب به 2 دهه در ذهن اغلب دستاندركاران سينما، فيلمبردار حكم تكنيسين داشت؛ كسي كه تقريبا بار تمام مسئوليتهاي فني را برعهده ميگرفت. چنين ذهنيتي تقريبا پس از شكلگيري جريان موج نو در سينماي ايران شكست. در اين سالها به تناسب نسلي از فيلمسازان كه با نگاهي ديگرگونه به سينما از راه رسيدند، نسل تازهاي از فيلمبرداران هم شكل گرفتند كه در شكستن اين ذهنيت نقشي بسزا داشتند.
ديگر فيلمبردار يك تكنيسين صرف نبود بلكه هنرمندي بود صاحب نگاه و البته در مواردي صاحب سبك كه حضور يا عدمحضورش در يك فيلم، محسوس و تأثيرگذار بود و به همين ترتيب خود اين چهرهها نيز به حوزه فعاليتشان بهعنوان يك حرفه نگاه نميكردند، اگرچه گاه مجبور ميشدند براي تأمين معاش در ساخت فيلمهايي همكاري داشته باشند كه علاقهاي به آنها نداشتند. اين دست از فيلمبرداران نه تنها به نام فيلمسازي كه در كنار او قرار ميگرفتند توجه نشان ميدادند بلكه عنايت ويژهاي به فيلمنامهاي كه قرار بود جلوي دوربين آنها برود داشتند و گاه ارتباط يا عدمارتباط آنها با يك فيلمنامه مبناي رد يا قبول همكاري از سوي آنها ميشد.
نعمت حقيقي يكي از اين فيلمبرداران بود كه تقريبا همزمان با شكلگيري موج نو سينماي ايران وارد اين حيطه شد و در كسوت يكي از چهرههاي شاخص فيلمبرداري در تاريخ سينماي ايران سهمي قابل توجه در جرياني داشت كه سينماي جدي اين روزگار را ميتوان ادامه آن به حساب آورد. او كه از سالها پيش از آن در كار فيلمبرداري بود و در اين كسوت در ساخت آثاري مستند در كنار نامهايي معتبر قرار داشت تا زماني كه سينماي ايران صاحب آثاري ارزنده نشد، رغبتي براي حضور در سينما از خود نشان نداد. او ترجيح داد سالها به فيلمبرداري و ساخت آگهيهاي تبليغاتي و تجاري مشغول باشد كه در سينماي ايران با اين رويكرد تجاري مشغول به كار نشود.
وقتي كه با اين رويكرد پا به سينما گذاشت در كنار فيلمسازان جوان و مستعد آن روزگار ايستاد و جزدر مواردي استثنا كه تعدادشان به انگشتان يك دست هم نميرسد در فيلمهاي تجاري همكاري نداشت؛ آنها هم مواردي بود كه فيلمسازانشان ادعاي انجام كارهايي موجه داشتند كه در عمل ميسر نشد و جالب اينكه در اختيار داشتن نعمت حقيقي همين قدر مؤثر بوده كه حاصل كار يك پله بالاتر از سطح متعارف فيلمهاي تجاري باشد. « هميشه روي سناريو حساسيت داشتهام و دلم ميخواسته كاري را كه ميپذيرم دوست داشته باشم. يك علت كلي و مهمش اين است كه هرگز به فيلمبرداري بهصورت شغل نگاه نكردهام. كارم فيلمبرداري است اما شغلم فيلمبرداري نيست.»
حقيقي همچون همنسلانش كه به اتفاق سينمايي را دگرگون كرده و بنايي تازه در ميان آن برافراشتند، عاشق سينما بود و از سرهمين عشق هم كارش به سينما كشيده شد و تحصيلاتش را ناتمام گذاشت. در روزهايي كه سالنهاي سينما در تهران پر رونق بودند، حقيقي از اين سينما به آن سينما رفته و روزش را شب ميكرد، بعد هم نوبت شركت در جلسات كانون فيلم رسيده بود تا اين شور را با تماشاي شاهكارهاي سينماي جهان به شعور پيوند بزند. با چنين رويكردي و البته به مدد قريحه و ذوق سينمايي نقش او در فيلمهايي كه در ساختشان همكاري داشت چيزي فراتر از يك فيلمبردار صرف بود كه مسئول به تصوير كشيدن خواستههاي كارگردان باشد.
او را ميتوان از جمله انگشت شمار فيلمبرداراني به حساب آورد كه حضورشان را در پشت دوربين ميتوان احساس كرد؛ چه با درك متقابل و اجراي هوشمندانه در همكاري با كارگردانان صاحبنام و تواناي سينماي ايران و چه در ارتقاي سطح كيفي فيلمها در همكاري با فيلمسازان كمتجربه كه چندان بر كار سوار نبودند. به هرحال نعمت حقيقي حضوري مؤثر و تعيينكننده داشت و به واقع در اختيار داشتن فيلمبرداري چون او ميتوانست حين كار خيال هر فيلمسازي را آسوده كند تا بدون آنكه دغدغهاي بهخود راه دهد اطمينان داشته باشد كه حقيقي آنچه كه بايد به بهترين شكل به اجرا در خواهد آورد.
« هميشه دلم ميخواهد كه انتخاب عكس و كمپوزيسيون با من باشد و منظورم اين نيست كه اگر كارگردان پيشنهادي بدهد نپذيرم، خيلي هم خشنود ميشوم و اصولش هم همين است...انتخاب عكس و پلان و لنز هميشه با من بوده، و هميشه دلم ميخواهد با كساني كار كنم كه نظرات من را بفهمند.» چنين تعامل و درك متقابلي باعث شد كه او با مسعود كيميايي در سالهاي دور و بهروز افخمي در سالهاي پس از انقلاب همكاري متداوم و سازندهاي داشته باشد و در عين حال كارنامه او مملو از نامهاي برجسته سينماي ايران باشد همچون ناصر تقوايي، بهمن فرمانآرا، اميرنادري، فريدون گله، محمد متوسلاني و... آن هم در تجربه همكاري براي ساخت بهترين فيلمهايشان يا لااقل فيلمهايي كه در زمينه فيلمبرداري در خور اعتنا بودهاند.
او استاد بيرقيب فيلمبرداري سياهوسفيد بود؛ سياهوسفيدهايي چنان پرحسوحال و پرخون كه رنگيتر از هر رنگياي هستند. به خطا نرفتهايم اگر پارهاي از بهترين فيلمبرداريهاي سياه و سفيد تاريخ سينماي ايران را از آن او بدانيم كه بيدليل به اين صفت شهره نشده بود اما با اين حال رنگي شدن سينماي ايران پايان راه او نبود. او در سالهاي دور در «تنگسير» نادري نيز توانايي خود را در فيلمبرداري رنگي نشان داده بود و در سالهاي پس از انقلاب نيز اگر چه فروغ گذشته را نداشت اما تواناييهاي خود را در سريال كوچك جنگلي (بهروز افخمي)، فصل پنجم (رفيع پيتز) و...به اثبات رساند و در نهايت نيز با شوكران (بهروز افخمي) در اوج با سينماي ايران وداع كرد.
حقيقي همچون بسياري از عاشقان سينما با وسوسه فيلمسازي بيگانه نبود. به گفته خودش نخستين بار كه بهعنوان دستيار فيلمبردار پايش به پشت صحنه سينما رسيد يك چشمش به فيلمبردار بود و يك چشمش به كارگردان كه ببيند چه ميكنند. اما وقتي كه دريافت در فيلمبرداري مستعد است، همان را برگزيد؛ فيلمبرداري درجه يك ماند و فيلمسازي درجه دو نشد، هرچند كه بضاعتش بهمراتب بيشتر از كساني بود كه در آن روزگار و حتي دهههاي اخير به فيلمسازي ميپرداختند. وسوسه فيلمسازي او تنها به ساخت فيلمي ناتمام (فيل در تاريكي) انجاميد كه بعدها توسط فيلمساز ديگري كامل شد كه در خور اعتبار او نبود. اما با اين حال او را همواره با فيلمبرداريهاي شاخصاش ياد ميكنند؛ بهعنوان يكي از تأثيرگذارترين چهرههايي كه به فيلمبرداري در سينماي ايران شان و منزلتي داد.
در طول يك دهه گذشته كه حقيقي نتوانست كار كند، سينماي ايران پارهاي از فرصتهاي خود را از دست داد؛ توان بالقوهاي كه ميتوانست بالفعل شود اما نشد؛ فيلمبردار كهنهكار توان ايستادن در پشت دوربين را نداشت. متأسفانه در طول اين سالها به سنت هميشه كمتر ياد و خاطرهاي از حقيقي بود، تا به امروز كه در ميان ما نيست. آدمها شايد از ياد بروند اما فيلمها نه؛ خاصه فيلمهايي كه در كارنامه حقيقي كم نيست؛ سياه و سفيدهايي كه حتي تماشاي آنها روي صفحه كوچك تلويزيون به ما يادآوري ميكنند كه مردي بوده با دوربين فيلمبرداري كه جادو ميكرده!
پانوشت:
* صحبتهاي نعمت حقيقي از كتاب
«خاطرات و خطرات فيلمبرداران سينماي ايران» تأليف غلام حيدري نقل شده است.

نوشتن يعني نوميدي مطلق... ويرجينا وولف